یک پسر بچه سیاه پوست روزنامه فروش وقتی این نگاه پر توجه من رو دید گفت این روزنامه مال خودت ، بخشیدمش به تو،  بردار برای خودت!

گفتم آخه من پول خرد ندارم. گفت: بخشیدمش برای خودت، سه ماه بعد بر حسب تصادف توی همون فرودگاه و همون سالن پرواز داشتم که چشمم به یه مجله خورد دست کردم تو جیبم باز دیدم پول خرد ندارم باز همون بچه بهم گفت این مجله رو بردار برا خودت، گفتم پسرجون چند وقت پیش باز من اومدم روزنامه بهم بخشیدی، تو هر کسی میاد اینجا دچار این مسئله میشه بهش میبخشی؟!

پسره گفت آره من دلم میخواد ببخشم از سود خودمه که می بخشم. گفت به قدری این جمله پسر و این نگاه پسر تو ذهن من مونده که خدایا این بر مبنای چه احساسی اینا رو میگه !
گیتس ادامه داد : زمانی که به اوج قدرت رسیدم تصمیم گرفتم این فرد و پیدا کنم و جبران گذشته رو بکنم. گروهی رو تشکیل دادم. بعد از ۱۹ سال گفتم که برید و در فلان فرودگاه کی روزنامه میفروخت یک ماه و نیم مطالعه کردند متوجه شدند یک فرد سیاه پوست است که الان دربان یک سالن تئاتره خلاصه دعوتش کردن اداره.
بیل گیتس ازش پرسید منو میشناسی گفت بله جناب عالی آقای بیل گیتس معروفین که دنیا می شناسدتون.
سال های پیش ؛ زمانی که تو پسر بچه بودی و روزنامه میفروختی من یه همچین صحنه ای از تو دیدم.
گفت که طبیعیه ! این حس و حال خودم بود.
بیل گیتس گفت میدونی چه کارت دارم؟ میخوام جبران کنم اون محبتی که به من کردی. سیاه پوست جواب داد: که به چه صورت؟
بیل گیتس گفت هر چیزی که بخوای بهت میدم. (بیل گیتس میگه خود این جوونه مرتب می خندید وقتی با من صحبت می کرد)
پسره سیاه پوست گفت هر چی بخوام بهم میدی؟
بیل گیتس گفت هرچی که بخوای.
گفت هر چی بخوام؟
گفت آره هر چی که بخوای بهت میدم. من به ۵۰ کشور افریقایی وام دادم به اندازه تمام اونا به تو میبخشم.
گفت آقای بیل گیتس نمیتونی جبران کنی.
گفتم یعنی چی نمیتونم یا نمی خوام؟
گفت نه تواناییش رو داری اما نمی تونی جبران کنی.
پرسیدم واسه چی نمیتونم جبران کنم؟
پسره سیاه پوست گفت که: فرق من با تو در اینه که من در اوج نداشتنم به تو بخشیدم ولی تو تو اوج داشتنت میخوای به من ببخشی و این چیزی رو جبران نمیکنه.
اصلا جبران نمیکنه با این نمیتونی آروم بشی لطف تو ام که از سرِ ما زیاده.
بیل گیتس میگه همواره احساس میکنم ثروت مند تر از من کسی نیست جز این جوان ۳۲ ساله سیاه پوست ...

شما چقدر ثروتمندید ؟